در عمق نگاهت...
در آن نیزار
که باد، دمی از نوازشِ عاشقانه ی خویش
بر میان انگاره های مستانه ی عشق
باز نمی نشیند
به چشمانی رسیدم، شیدایی
که شوریده وار به عشق بازیِ طلایه های نیزار و باد، بازنشسته.
و در عمق نگاهش،
خود را یافتم
ماندنی تر از همیشه...
